آقا ابوالفضل بیشتر وقتش را در کنار مواد شوینده و بهداشتی میگذراند و بستههای تفکیکشده زباله؛ از آهن و شیشه گرفته تا کاغذ و پلاستیک و نان خشک. اما تنگی جا ابوالفضل را اذیت میکند.
او سرش به سنگکاری گرم بود تا همین ۴ ماه پیش. بعد که اوضاع کار به هم ریخت و بازارش کساد شد، از بالای داربست پایین آمد و در چهلویکسالگی پشت میز ایستگاه مبادله پسماند نشست و شد متصدی ایستگاه.
میگوید: بد هم نیست. شغلم را دوست دارم. احساس میکنم کار محیط زیستی انجام میدهم. هرچند درآمدش به اندازه سنگکاری نیست، از هیچی بهتر است. با همه این احوالات، ترجیحش این است که دوباره نمای ساختمانها را سنگ کند.
ساعت کاری اصغرزاده طولانی است؛ او باید از ۷صبح تا ۶عصر را در این اتاقک نُهمتری سپری کند که زمان زیادی است. صبحانه و ناهار را هم در همین اتاقک میخورد؛ غذایی با خودش از خانه میآورد، لابهلای کار و پشت میز میخورد و در این روزهای سرد، خودش را با یک بخاری برقی کوچک گرم میکند.
ابوالفضل هرروز کارش را اینطور شروع میکند که زبالههای خشکی را که در آخر وقت روز قبل تحویل گرفته است، در سیستم ثبت میکند؛ سیستمی که به قول خودش یکجورهایی زغالی است و وسط کار قفل میکند؛ «کار ما حسابوکتاب دارد. هر شهروندی که زباله خشک میآورد اینجا، با کد ملی و اسم و فامیل برایش اشتراک ایجاد میکنیم که اگر خواست، درقبال زباله خشکش، مواد شوینده و بهداشتی بگیرد و اگر هم خواست، کارت هدیه دریافت کند.»
لبخندی میزند و میگوید: الان چندوقتی است که کارت هدیه هم نمیآورند!
ابوالفضل میگوید:یک بار وسط روز بود که متوجه صدای خشخش از لابهلای باکس کاغذ و کارتن شدم. با وجود نظافت و شستوشوی هرروزه انتظار نداشتم سروکله موش پیدا شده باشد. بستهها را یکییکی بیرون انداختم تا به بستهای که صدا از آن بود، رسیدم. جعبه را خالی کردم و دیدم یک پرنده زیبا داخلش است. به کسی که بسته را آورده بود، زنگ زدم. بنده خدا خوشحال شد و گفت: از صبح پرنده دخترم غیب شده است!
با اینکه روزانه از ۱۰نفر تا هشتادنفر برای تحویلدادن مواد بازیافتی به ایستگاه «بنفشه» مراجعه میکنند، هنوز هم خیلی از مردم، هیچ سروکاری با تفکیک زباله و این ایستگاهها ندارند. به نظر ابوالفضل، جانمایی ایستگاههای پسماند میتواند بهتر از این باشد؛ در وضعیت فعلی، زیاد جلو چشم مردم نیستند.
آخر وقت که میشود، ابوالفضل اصغرزاده دو کار را به رسم هرروز انجام میدهد. سطلهای باتری و لامپ سوخته و... را که از سایر باکسها جداست، تخلیه میکند و قفسههای شوینده و بهداشتی را هم که قرار است فردا در ایستگاه باز کند، مرتب میکند.
از آخرین تخلیه باکسهای پسماند دوروز میگذرد و حالا با پرشدن باکسها و پیگیری متصدی ایستگاه، زمان انتقال زبالههای خشک از باکسها به ماشین باری شرکت رسیده است.
ابوالفضل میگوید: زبالههای خشک از اینجا به انبار پیمانکار منتقل میشود و همکاران در آنجا تفکیک مجدد انجام میدهند تا پساز آن، مراحل بعدی تبدیل زباله به مواد بازیافتی طی شود. او ساعت۶ هر روز تعطیل میکند تا به خانه و پیش همسر و سه فرزندش برود. ابوالفضل حالا کار تفکیک زباله را در منزل خودش هم انجام میدهد.